زمان مناسب صفرزدایی / دکتر علی سعدوندی
سعدوندی:حذف صفر بر متغیرهای واقعی اقتصاد تقریبا بیتاثیر یا دستکم کمتاثیر خواهد بود اما مهمترین وجهه عملکرد بانک مرکزی سیگنالدهی به اقتصاد است. اگر بانک مرکزی توانایی ایجاد تعامل با جامعه را داشته باشد تاثیر واقعی بر متغیرهای اسمی و واقعی اقتصاد خواهد داشت، بنابراین اعتبار بانک مرکزی بسیار مهم است. وجهه رئیس فعلی بانک مرکزی فقط به این دلیل با اسلاف خود متفاوت است که هیچ تعهدی برای نرخ ارز نداد.
هر نوع تعهدی که سیاستگذار پولی به جامعه دهد و نتواند از عهده آن برآید، فاجعه بار خواهد بود. آیا وقتی میخواهیم صفرها را حذف کنیم فقط تعهد حذف صفر دادهایم؟ بهنظر من خیر. وقتی تعهد به حذف صفر میدهیم این پیام را بهطور ضمنی به جامعه منتقل میکنیم که وارد دوره ثبات متغیرهای پولی شدهایم و بهطور مشخص تورم ما دیگر افزایش پیدا نمیکند.
با توجه به اینکه ما هنوز ابزارهای سیاستگذاری پولی را در اختیار نداریم که مهمترینش عملیات بازار باز و کریدور نرخ بهره است و بیاییم به سیاست حذف صفر بپردازیم در واقع داریم ابزاری را که بعدا با استفاده از آن میتوانستیم به بانک مرکزی اعتبار ببخشیم، خدشهدار میکنیم؛ بنابراین من هم با حذف صفر موافقم؛ اما در شرایط فعلی مخالفم و حتی اگر سیاستگذار اعلام کند که میخواهد حذف صفر کند، اما برنامه اش برای دو سال آینده است باز هم در این دو سال استرس به جامعه القا کرده است. در شرایط تحریمی و نااطمینانیهای بزرگ اقتصادی به صلاح نیست که منبع جدید نگرانی برای اقتصاد ایجاد کنیم و من توصیه میکنم در این باره برنامهریزیهای لازم صورت بگیرد و زمانی که به ثبات سیاستگذاری پولی رسیدیم و توانستیم آن را اجرا کنیم از طریق حذف صفر به جامعه این سیگنال را بدهیم که این موفقیت ادامه دار خواهد بود.
دولتهای ما مخصوصا دولت فعلی متاسفانه در فضای اسمی زیست میکند و نه فضای واقعی و در بسیاری موارد به جای اهداف واقعی اهداف اسمی را مدنظر داشتهاند. توصیه ما این است که بهتر است از اهداف اسمی به سمت اهداف واقعی مانند افزایش رشد تولید ناخالص ملی، خنثی کردن اثر تحریمها بر تولید و افزایش رفاه اجتماعی تغییر جهت دهند. سطح عمومی قیمتها یا نرخ ارز جزو متغیرهای اسمی هستند. حرف من این نیست که متغیرهای اسمی بر متغیرهای واقعی تاثیر ندارد، اما این که هدف گذاری بر متغیرهای اسمی باشد، اشتباه است. اگر فرض کنیم که حذف صفر دستاوردی برای دولت محسوب میشود، این دستاوردی برای دولت نیست، همانطور که الان دستاورد تورمی را کسی به حساب دولت نمینویسد و حتی باعث شده اعتبار دولت بهدلیل هیاهو و تبلیغات پیرامون آن کم شود و اعتماد مردم نیز دچار خدشه شده است. اگر دولت مبادرت به حذف صفر کند درصورتی که در آینده دوباره نرخ برابری ریال در برابر ارزهای خارجی تغییر یابد و ارزش ریال دوباره کم شود، مردم واضحتر و شفافتر میبینند که ارزش پولشان در حال کم شدن است. ضمن آنکه باید تغییر دفاتر، استرس جامعه، دولت و بانکها و ایجاد هزینه بهخاطر تغییر صفر را نیز در نظر داشت. تغییر برنامههای کامپیوتری تعمیرات و نگهداری و… بسیار مشکل است. این یک دستانداز برای اقتصاد است و من فکر میکنم ما نیاز به منبع استرس جدید برای اقتصاد نداریم. همین حذف صفر در آینده وقتی به شرایط ثبات و تعادل پولی برسیم میتواند منبعی برای اطمیناندهی به اقتصاد شود؛ اما اعلام این قضیه در زمان فعلی بهنظر من درست نبود.
بانک مرکزی بهعنوان سیاستگذار پولی در این میان چه نقشی دارد آیا ناچار است به این خواست شیرین دولت تن دهد یا خودش خواسته چنین کاری انجام دهد یا اینکه افقی برای موفقیت در مهار تورم میبیند و بر اساس آن میخواهد این کار را انجام دهد ؟
سعدوندی: من بر این باورم که بانک مرکزی از این داستان استقبال کرده است؛ چراکه هر دستگاهی میخواهد از خود رزومهای بر جا بگذارد و در این قضیه بانک مرکزی کنترل متغیرهای اسمی را بر کنترل متغیرهای واقعی ترجیح داده است و حتی در کنترل متغیرهای اسمی هم یک متغیر ظاهری که همان تعداد صفرهای واحد پولی ما چقدر باشد در مقابل ارزهای خارجی رامد نظر قرار داده تا اینکه بخواهد مهمترین ماموریتش که همان کنترل تورم است انجام دهد. بنابراین من یک استراتژی مدونی در این باره نمیبینم. ممکن است این برنامهریزی وجود داشته باشد که نرخ تورم تثبیت شود اگر قرار بود چنین برنامهریزی وجود داشته باشد باید پیش از این اعلام میشد که البته صورت نگرفت. بنابراین برداشت من این است که اصولا برنامهای برای مهار نرخ تورم در سالهای آینده وجود ندارد. همانطور که پیش از این نیز وجود نداشته است. برنامههای کنترل تورم در همه جای دنیا بهخوبی جواب داده است. ما از دولت نمیخواهیم آمریکا، اروپا یا ژاپن را الگوی خود قرار دهد، اما ما میتوانیم از افغانستان عراق و روسیه درس بگیریم. اگر از همان روشهایی که در افغانستان و عراق استفاده شده و تورمشان را نزدیک به یک درصد کرده است استفاده کنیم ما هم میتوانیم نرخ تورم را کنترل کنیم. اگر نرخ ارز ما به حالت تساوی با نرخ ارزهای عمده جهان برسد نهایتا حالت مثبتی را به جامعه القا خواهد کرد، اما این فرآیند قطعا استرسزا خواهد بود اگر قرار باشد به تعادل با ارزهای عمده جهان هم برسیم باید ۵ صفر حذف شود و نه ۴ صفر. الان معلوم نیست با اجرای این طرح ریال در چه فضایی قرار میگیرد.
قرار شده که ریال هم حذف نشود
سعدوندی: بله اما واحد پول مابهعنوان مثال ۲۰ واحد پول ایرانی در برابر یورو یا دلار میشود. بنابراین این منطقی که میخواستیم – که البته منطق سستی است – حس خوبی به مردم داده شود هم با حذف ۴ صفر محقق نمیشود. در حال حاضر ارزهای مهم جهان تقریبا همه در یک سطح قرار دارند، ما هم میتوانیم وارد این جرگه شویم. این لازمهاش این است که ما نرخ تورم را برای بلندمدت کنترل کنیم و این تعهد را به جامعه دهیم که این کنترل تورم پایدار خواهد بود. به باور بنده حتی اگر قرار باشد این سیاست درست اجرا شود اولا ۴ صفر نباید حذف شود؛ بلکه ۵ صفر باید حذف شود و دوم آنکه پیش از این سیاست باید سیاست جامع و بسیار شفاف در زمینه نرخ بهره و تورم ارائه دهیم که تا به حال ارائه نشده است. اگر خواست بانک مرکزی و دولت مهار نرخ تورم باشد در دنیا ابزار دیگری به جز این نداریم که در کوتاهمدت نرخ بهره را افزایش دهیم. ولی باید ابزاری داشته باشیم که به محض کنترل انتظارات تورمی به کاهش مداوم نرخ بهره و نرخ تورم بهصورت توامان و همزمان برسیم مانند اتفاقی که در ترکیه، روسیه، عراق و افغانستان انجام شده است. سیاستهای ضد انتظارات تورمی قطعا رکودزا هستند، اگر سیاست رکودزا اعمال کردید با توجه به شرایط تحریم باید در نظر داشته باشید که این سیاستها نیز باید کوتاهمدت باشند. بهعنوان مثال دولت میتواند در یک بازه زمانی سه ماهه اجازه دهد نرخ بهره به سمتی رود که انتظارات تورمی کنترل شود. ما معتقدیم برای آن هم نباید سقفی در نظر گرفت. ممکن است ۳۰ درصد ۴۰ درصد یا ۵۰ درصد باشد یعنی هر نرخی که انتظارات تورمی را کنترل کند. به محض نزولی شدن انتظارات تورمی باید نرخ بهره را کمی بالاتر از تورمی که در آینده پیشبینی میشود قرار دهیم. ما طی شش ماه میتوانیم موج تورمی که در جامعه وجود دارد را کنترل کنیم و بعد از ۶ ماه میتوانیم وارد فرآیندی شویم که کشورهای پیشرو در این زمینه وارد شدهاند و در نهایت به نرخهای تورمی زیر ۲ درصد رسیدهاند.
آقای همتی، رئیس بانک مرکزی نرخگذاری مشخصی برای ارز انجام نداده است و البته توانسته نرخ ارز را به ثبات برساند. این عقلانیت درخصوص عدم هدفگذاری برای نرخ ارز در مقایسه با تصمیم برای حذف چهار صفر که چندان ضروری بهنظر نمیرسد چه توضیحی دارد؟
سعدوندی: وقتی بانک مرکزی نرخ مشخص ارز را اعلام میکند به این معناست که هدفگذاری روی نرخ ارز صورت گرفته و تعهدی روی آن انجام شده است. خوشبختانه بانک مرکزی فعلا این تعهد را ایجاد نکرده است. ولی این کافی نیست باید هدفگذاری نرخ ارز متوقف و قیمت آن هم به بازار آزاد سپرده شود، اما به این دلیل که ما کشور نفتی هستیم اتفاقا بانک مرکزی باید در جهت معکوس عمل کند همان سیاستی که در ژاپن، چین و کرهجنوبی اعمال و اجرا شد. یعنی بانک مرکزی باید در درازمدت در جهت تضعیف پول ملی در حد ۱۰ تا ۲۰ درصد نسبت به نرخ تعادلی عمل کند. وقتی بانک مرکزی از سیاست هدفگذاری نرخ ارز فاصله گرفته قابلتمجید است، اما بانک مرکزی در حال حاضر برای خود هیچ مسوولیتی قائل نشده و این قابلتمجید نیست. بانک مرکزی باید به سمت هدفگذاری نرخ بهره حرکت کند. نرخ بهره باید نرخی باشد که انتظارات تورمی کنترل شود. معمولا نرخ بهره باید در حد انتظارات تورمی یا حداکثر یکی، دو درصد بالاتر قرار بگیرد. به محض خنثی شدن انتظارات تورمی باید سیاست معکوس در پیش گرفته شود تا وضعیت رکودی برای همیشه خنثی شود. واقعیت این است که پنجره جمعیتی از سال ۲۰۱۰ به روی کشور ما باز شده است. هر کشوری که پنجره جمعیتی به رویش باز شده نرخهای رشد اقتصادی بلندمدت دو رقمی را تجربه کرده است. کشور ژاپن در دهه ۷۰ تا ۹۰ بزرگترین معجزه اقتصادی دنیا را محقق کرده است. کشور چین نیز تعجب همگان را چنان برانگیخته که چطور نرخهای رشد دو رقمی را میتواند ادامه دهد و وارد دوران رکود نشود، همه اینها به این دلیل است که پنجره جمعیتی به رویشان باز شده بود. در حال حاضر کشور کره جنوبی نیز شرایط مشابهی را تجربه میکند و شما میبینید که در بسیاری از زمینهها در دنیا پیشرو است. از سال ۲۰۱۰ این پنجره به روی کشور ما نیز باز شد اما ما تنها کشوری هستیم که نه فقط رشد اقتصادی مثبت نداشتیم؛ بلکه رشدمان منفی بوده است. بنابراین میبینیم که سیاستهای تحریمی فلجکننده متاسفانه موثر واقع شده است. زیرساختهای اقتصاد ایران از لحاظ سرمایه انسانی بسیار موفق است پس چرا نتوانستیم رشد کنیم چون سیاستگذاری پولی و مالی درستی در کشور نداشتهایم. چون انحصار زیاد است. چون اجازه رشد به اقتصاد نمیدهیم. شرایط جمعیتی امروز ما مطلقا با ۲۰ سال گذشته قابلمقایسه نیست.۲۰ سال پیش ۱۷ درصد جمعیت جوان کشور وارد دانشگاه میشدند امروز این آمار ۶۰ درصد است. ما در زمینه زنان یکی از بیسوادترین کشورهای دنیا بودیم اما الان در زمینه تحصیلات بانوان در دنیا پیشرو هستیم. اینها ارزشمند است، اما متاسفانه ز نقاط مثبت خودمان استفاده نمیکنیم. همین مساله حذف صفر نشان میدهد که اولویتهای ما بهدرستی تنظیم نشده است.
تفاقا افراد این دهک روابط زیادی با خارج از کشور دارند یا در آنجا زندگی میکنند یا سرمایهگذاری کردهاند و این باعث میشود از نظر ریسک وضع بهتری داشته باشند زمان آن رسیده افراد این دهک هم که از تمکن مالی برخوردارند و اتفاقا بخش اعظم این تمکنها نتیجه اعطای رانتها و مجوزهای غیرقانونی به این افراد بوده است، قدری به اقتصاد کشور کمک کنند.
سعدوندی: در شرایط امروز باید به جای اتخاذ سیاست همراه چرخه ای،سیاست ضد چرخهای در پیش بگیریم به ان معنا که از نظر مالی سیاست انبساطی و از نظر پولی سیاست انقباضی را در دستور کار قرار دهیم.یعنی باید از پولیسازی کسری بودجه جلوگیری کنیم.در حال حاضر نسبت بدهی های کشور پایین است و این نقطه قوت اقتصاد ماست که باید از آن استفاده کنیم.
سعدوندی: بهنظر من بهدرستی این انتقاد بر بانک مرکزی وارد است که آیا این اولویت اول ما بود یا اولویتهای ما باید به شدت تغییر کند. بهنظر من حذف چهار صفر از پول ملی باید در انتهای اولویتها قرار میگرفت. حال سوال این است که اولویتها چیست و چه باید کرد؟ من در پاسخ میگویم باید از تجربه دنیا و علم اقتصاد استفاده کنیم. اقتصاد ما در حال حرکت به سمت رکود است. نرخ رشد اقتصادی ما به شدت منفی است و اقتصاد ایران تحت شدیدترین تحریمهای تاریخ بشری قرار گرفته است که به مراتب از تحریمهای گذشته شدید تر هم هست. در این شرایط چه باید کرد؟ باید سادهانگاری را کنار بگذاریم و دنیای واقعی خود را بشناسیم. واقعیت این است که بودجه دولت انعطاف کافی را ندارد این را باید بپذیریم اگر نپذیریم نمیتوانیم راهکارهای مناسبی را ارائه کنیم. بهعنوان مثال صرفهجویی در شرایط فعلی تقریبا ناممکن است. چرا چون بخش اعظم بودجه دولت صرف پرداخت حقوق و دستمزد میشود. اگر پرداخت حقوق و دستمزد را متوقف کنید یعنی کارمندان را اخراج کنید اتفاقا به تعمیق رکود و به سیاستهای تحریمی کمک کردهاید، پس نباید سیاست همراه چرخهای انجام دهید بلکه باید سیاستگذاری ضدچرخهای باشد. سیاست ضدچرخهای سیاستی است که در عرصه مالی اتفاقا سیاست انبساطی است. اگر بخواهیم برای دولت اولویتی قرار دهیم ریاضت اقتصادی قطعا لازم است و هزینههای دولت باید محدود شود اما زمانی که اقتصاد ایران نرخ رشد منهای ۵ درصدی دارد و پیشبینی بلندمدت این است که نرخ رشد در حد صفر باقی بماند اتفاقا نهتنها نباید این سیاست را پیش بگیریم؛ بلکه اگر ریاضتی هم انجام میشود باید در کل اقتصاد پذیرفته و انجام شود یعنی اگر میخواهیم صرفهجویی انجام شود باید در منابع انرژی باشد. بنابراین به باور من سیاستی که صرفهجویی و ریاضت را به سمت دولت میبرد به نتیجه نخواهد رسید. این در حد شعار خوب است، اما در عمل بعید است که موثر باشد. توصیه من این است که ما باید از نظر مالی سیاست انبساطی را در پیش بگیریم و از نظر پولی سیاست انقباضی. چرا وضع امروز ما به اینجا کشیده شده است به این دلیل که متغیرهای نقدینگی ما نسبت به تولید ناخالص ملی وضعیت خوبی ندارد. یعنی پایه پولی نسبت به نقدینگی بالاست. نقدینگی هم نسبت به جیدیپی بالاست. درواقع یک انبار باروت است که به محض افروختن شعله منفجر خواهد شد. ما از لحاظ پولی وضعیت شکنندهای داریم. ممکن است به سمت ابر تورم پیش رویم. از آن طرف اما از نظر مالی وضعیت معکوس وضعیت پولی است. ما از نظر نسبتهای بدهی در دنیا بر خلاف هیاهوهای رسانهای یکی از بهترین نسبتهای بدهی در دنیا را داریم، اما از این ابزار استفاده نکردیم. وقتی نحوه کنترل تورم در کشورهای دنیا را بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که در واقع پولیسازی کسری بودجه متوقف شده است به این معنا که کسری بودجه وجود داشته، اما جایگزینی برای تزریق پایه پولی پیدا کردهاند که همان اوراق است. اوراق، تعهد حاکمیت است. پایه پولی هم تعهد حاکمیت است. این دو از این نظر تفاوتی با هم ندارند، اما وقتی پایه پولی در بازار بین بانکی تزریق میکنید با یک نسبت چند برابری روی نقدینگی تاثیر میگذارد. این ضریب فزاینده البته رابطه علتومعلولی نیست و نباید به این مساله ساده نگاه کرد. صحبت اینجاست که اگر به جای تامین پول از راه تزریق پایه پولی، اوراق منتشر کنیم – با توجه به اینکه در آینده این اوراق را اگر نسبتهای بدهیتان پایین باشد میتوانید بغلتانید – میتوانیم تاثیر تحریمها را به جای آنکه در یک سال در اقتصادمان ببینیم و کشور را از نظر متغیرهای اسمی به سمت ابرتورم سوق دهیم و از نظر متغیرهای واقعی به سمت تله فقر، میتوانیم اثر تحریم را در ۳۰ سال آینده پخش کنید و اگر این کار انجام شود بهراحتی امکان کنترل تورم وجود دارد.
باید از پولیسازی کسری بودجه جلوگیری کنیم. نباید کسری بودجه را کاهش دهیم چون در شرایط فعلی نمیتوان این کار را کرد، ولی وقتی به سمت شرایط رونق رفتیم آن وقت میتوان سیاست کنترل کسری بودجه و کنترل هزینههای دولت را بهطور جدی در دستور کار قرار دهیم. در شرایط فعلی باید کل کسر بودجه را به سمت بازار اوراق ببریم. اگر نرخ بهره افزایش پیدا کند شرایط ضدتورمی به وجود خواهد آمد و با توجه به اینکه متغیرهای پولی ما در جهت تشدید تورم میتواند عمل کند اتفاقا انتشار اوراق و افزایش نرخ بهره اصلا به ضرر ما نیست. اما هشدار میدهم که بعد از افزایش نرخ بهره و کنترل شدن انتظارات تورمی قطعا باید سیاست معکوس در پیش گرفته شود و عملیات بازار باز انجام شود. برخی فکر میکنند اگر عملیات بازار باز اجرایی شود کل اوراق منتشر شده در ترازنامه بانک مرکزی مینشیند. اصل قضیه این است اگر شما از پولی کردن کسری بودجه فاصله بگیرید و به اوراق روی بیاورید و بانک مرکزی را بهعنوان بازار ساز بازار اوراق و نرخ بین بانکی در نظر بگیرید بین ۸ تا حداکثر ۳۰ درصد این اوراق در ترازنامه بانک مرکزی مینشیند. یعنی از ۱۰۰ درصد تامین پولی کسری بودجه به سمت حداکثر ۳۰ درصد تامین کسری بودجه حرکت میکنید که اتفاقا این ۳۰ درصد نیاز جامعه است و پایه پولی باید حتی در شرایط غیر تورمی رشد طبیعی داشته باشد. بنابراین از نظر تکنیکی راهکار برای حل بحران اقتصاد ایران داریم. اگر نسبتهای بدهی مخصوصا بدهی خارجی بالا بود بهراحتی به سمت ونزوئلا حرکت میکردیم و این نقطه قوت ماست و باید با توجه به جمعیت جوان کشورمان حداکثر استفاده را از این مساله بکنیم. هم برای جبران کسری بودجه جاری وهم جبران کسری بودجه عمرانی و هم اینکه باید یک بودجه انبساطی داشته باشیم در غیر این صورت به سمت تله فقر حرکت خواهیم کرد.
سعدوندی: اینکه باید پرداختهای انتقالی را سامان ببخشیم درست است، اما اینکه ما در بدترین شرایط اقتصاد ایران زیر تحریم بگوییم میخواهیم مثلا بودجه بهزیستی را سامان دهیم و… امکانپذیر نیست. آیا در شرایط بسیار سخت میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ آیا نیاز به منابع داریم آیا این منابع را در اختیار داریم؟ ببینید اهداف درست است، اما دچار ناسازگاری زمانی هستیم. شما باید اول به ثبات اقتصادی برسید و بعد در مورد پرداختهای انتقالی خود سیاستگذاری کنید. داراییهای دولت نیز اینگونه هستند. چرا ما بازدهی از دارایی دولت نداریم چون باید در آن سرمایهگذاری انجام شود. مثلا یک باغ دولتی را در نظر بگیرید، اگر قرار باشد در اختیار عموم قرار بگیرد، هزینههایی دارد؛ افزایش کارآیی نیاز به هزینه دارد. تا وقتی دستتان باز نشود نمیتوانید از داراییهایتان استفاده موثر کنید و ساختارهای پرداختیتان را اصلاح کنید. پس سیاستگذار باید به این دو مورد توجه کند و در دراز مدت یک مطالبه عمومی حول آن شکل بگیرد؛ اما در کوتاهمدت هیچ کدام را موثر نمیدانم. همانطور که کاهش کسری بودجه جاری و تغییر حقوق و دستمزد را امکانپذیر نمیدانم. نکته بعدی آنکه چند اجرای مختلف تحلیل پایداری بدهیها در ایران انجام شده است. همه این تحلیلها در این جهت بوده است که ماموریت صندوق بینالمللی پول، پایداری بدهی خارجی کشورهاست. متاسفانه خروجی این تحلیلها که اشکالات و معضلات بسیاری داشته بهعنوان حقایقی در نظر گرفته شد و دستورالعملها از مدیریت اقتصادی به این تحلیلها وارد شده که سعی کند نشان دهد وضعیت پایداری بدهی ایران در خطر است؛ درصورتیکه اینطور نبوده و انحراف صورت گرفته است. باز هم تاکید میکنم تنها راه نجات اقتصاد ایران در کوتاهمدت افزایش بدهیهاست. از منابع این بدهیها باید در جهت افزایش عملکرد اقتصاد ایران بهعنوان مثال افزایش عملکرد داراییهای دولت استفاده شود. اینکه دست دولت در صرفهجویی بسته است، درست است، اما اینکه دست جامعه در صرفهجویی بسته است، محل سوال جدی است ما میتوانیم قیمتهای انرژی را آزاد کنیم، هدفمندی یارانه انجام دهیم و کسری بودجه را از همین محل پوشش دهیم نهتنها کسری بودجه دولت بلکه کسری بودجه هفت دهک درآمدی را نیز میتوانیم از این طریق پوشش دهیم. اگر یارانهها را بهصورت نقدی تقسیم کنیم همان تجربهای که در دوران دولت قبل داشتیم وضعیت ۷ دهک درآمدی بهتر خواهد شد. دو دهک درآمدی تغییری در شرایطشان حاصل نمیشود اما یک دهک درآمدی که همان دهک ۱۰ است به شدت متضرر خواهد شد. زمان آن رسیده این دهک هم در سرنوشت کشور مشارکت داشته باشد. نمیشود یک دهک طی ۵۰ سال گذشته مدام منتفع شود.